031-33687673 |

مانيفست

واژۀ سروج تشکیل شده از حروف ابتدایی" سلامت روح و جسم " میباشد. سروج یک راه و روش فرآیند مدار در درمان اعتیاد می باشد که از سال 1386 فعاليت خود را آغاز نموده...

ادامه مطلب...

بنیان گذار روش درمان تنظیم دارو بر اساس علائم بالینی

آقاي مهرداد مفتون از سال 1384 در زمينه درمان اعتياد و برگزاري جلسات درمان گروهي اعتياد در اصفهان مشغول به فعاليت و تلاش مي‌باشند...

ادامه مطلب...

قوانین و حرمت جلسات سروج

1. سروج جلساتی است تحقیقاتی که با راهنمایی نیروهای مافوق و با توکل به قدرت مطلق، تشکیل می گردد.
2. شرط شرکت در جلسات، پذیرفتن اصول و قوانین آن و تمایل به رهایی از دام اعتیاد می باشد.

ادامه مطلب...

پروتكل درمان

پروتكل درمان شامل زمان، ‌دارو، آموزش و كاربردي كردن مي‌باشد...

ادامه مطلب...

فرم ارسال نظر

لطفا نام و نام خانوادگی خود را وارد کنید!

تلفن همراه به درستی وارد نشده!

آدرس ایمیل وارد شده معتبر نمی باشد!

Invalid Input

لطفا متن پیام خود را وارد کنید!

کد امنیتی
کد امنیتی جدید؟ کدامنیتی به درستی وارد نشده!

با نادان سخن مگوي، زيرا از خواص نادان اين است كه با اولين صحبتي كه مي‌كند، انسان را دلسرد مي‌كند. زيرا نمي‌داند موضوع چيست و مي‌خواهد ديدگاه خودش را انتقال دهد. همه تجربه دلسرد كردن و دلسرد شدن را داريم. حتي خودمان هم ديگران را دلسرد كرده‌ايم، زيرا در آن مقوله چيزي نمي‌دانستيم و تأكيد مي‌كنند نادانان كساني هستند كه مي‌گويند ما مي‌دانيم.

موضوع كارگاه آموزشي سفردوم: با نادان سخن مگوييد

استاد: جناب آقاي مفتون

تاريخ: 99/9/11

در ابتدا درگذشت بزرگمرد اعتياد جهان، مارادونا را خدمت همه تسليت عرض مي‌كنم. دليل تسليت اين است كه مارادونا ثابت كرد جهان علم، در برابر اعتياد زانو زده است، اگر ديدگاه جهان در برابر اعتياد،‌ مثل ديدگاه جناب مهندس دژاكام بود، مطمئناً كار مارادونا به اين جا نمي‌كشيد، مارادونا ثروت داشت و همه او را حمايت كردند تا مواد مصرف نكند، ولي نتوانستند و حتي كارش به تيمارستان كشيده شد، زيرا جهان علم، قدرت رويارويي با اعتياد را نداشت و اين افتخاري است براي تك‌تك ما كه حداقل اعتياد را از خيلي‌ افراد كه ادعا داشتند، بهتر شناختيم. مارادونا، فردي كه در دوران ورزشي خودش اعجوبه بود و با مرگش هم اثرگذار بود. اميدوارم دنيا بفهمد كه وحشتناك در برابر اعتياد چيزي براي گفتن ندارد، زيرا عزيزتر از ماردونا نبود، قدرتمندترين كشورها خواستند او را ترك دهند ولي نشد، ولي يك نفر مثل ما اينجا مي‌آيد و درمان مي‌شود، و اين را به آقاي مهندس دژاكام و به تك تك شماها تبريك مي‌گويم. دليلش هم اين است كه ما اعتياد را شناختيم ولي آنها هنوز نمي‌دانند. پس به خودمان در اين قضيه مي‌باليم.

به سراغ موضوع جلسه خود مي‌رويم، دليل اينكه اصرار مي‌شود، سي‌دي‌ها را گوش كنيد و بنويسيد اين است كه به ما كمك مي‌كند به درك مشترك با نويسنده و گوينده كه مهندس حسين دژاكام است، برسيم.

با نادان سخن مگوييد؛ هميشه از دانستن و ندانستن صحبت مي‌كنيم ولي كل صحبت اين دستور جلسه اين است كه با نادان سخن مگوييد. امروز مي‌خواهيم بدانيم چرا بايد با نادان سخن نگوييم؟

در كتاب 60درجه، تاريخ صحبتهاي سردار با آقاي مهندس در اين زمينه در تاريخ 76/7/6 بود، آن زمان آقاي مهندس هفت هشت ماه است كه درمان را شروع كرده‌اند و هنوز نمي‌دانند كه چه مي‌شود، آيا درمان مي‌شوند يا نه، فقط چون روز به روز رنگ و چهره و شخصيت و موقعيت و همه بهتر مي‌شود، اينها را مي‌نويسند، همه ما هم اين دوران را تجربه كرديم و وقتي در سفر اول، كمي حالمان بهتر مي‌شد، دوست داشتيم به ديگران بگوييم، آنجاست كه سردار به عنوان استاد در قالب اينكه «با نادان سخن مگوييد» به ايشان هشدار مي‌دهد. يعني به او آموزش مي‌دهد كه وقتي در حال تغيير هستي، نياز نيست به دوستان، هم‌پاتوقي‌ها و ديگران تغييرات، پيشرفت و نوع جديد نگرش خود را مطرح كني، زيرا آنها در قبال اين تغيير، نادانند.

سردار به نادان بي‌ادبي و بي‌احترامي نمي‌كند، سردار از اين منظر به مهندس هشدار مي‌دهد با نادان سخن مگوي، زيرا از خواص نادان اين است كه با اولين صحبتي كه مي‌كند، انسان را دلسرد مي‌كند. زيرا نمي‌داند موضوع چيست و مي‌خواهد ديدگاه خودش را انتقال دهد. همه تجربه دلسرد كردن و دلسرد شدن را داريم. حتي خودمان هم ديگران را دلسرد كرده‌ايم، زيرا در آن مقوله چيزي نمي‌دانستيم و تأكيد مي‌كنند نادانان كساني هستند كه مي‌گويند ما مي‌دانيم.

زماني كه درمان را به روش خود، شروع كرديم، وقتي با دوستان خود، اين صحبتها را مطرح مي‌كردم، با اينكه موقعيت شغلي و تحصيلاتي و اجتماعي داشتند، قبول نداشتند و مي‌گفتند اين ها همه حرف است، بارها گفته‌ام كه وقتي از تهران به اهواز مي‌رفتم، در برگشت مي‌گفتم من ديگر نمي‌روم و اينها چيست كه مي‌گويند، اين همه مي‌خواهي بروي و بيايي براي چي؟ اين دلسرد كردن‌ها، باعث مي‌شود خيلي‌ها از مسير درمان كنار بروند، تو كه خودت بلد شدي، تو كه خودت ياد گرفتي، ادامه بده و ديگر نيازي نيست به جلسه بروي، اين را كسي به انسان القا مي‌كند كه نادان است. به همين دليل از روز اول گفته مي‌شود، تازه‌واردين با كسي صحبت نكند، كسي را با خودش حمل نكنند بياورند. زيرا در بيرون، خانه، پاتوق و... مسائل جلسه را با مشتي نادان نسبت به درمان اعتياد مطرح مي‌كنند و صحبتهاي آنان بيشتر روي آنها اثر داشته است. به همين علت به همه خانواده‌ها و مصرف‌كنندگان مي‌گويند با نادان سخن مگوييد.

زماني كه سردار اين صحبت را مي‌كردند، براي آقاي مهندس دژاكام بود ولي الان براي همه ما شد، كه ما ياد بگيريم. مثلاً در مهماني‌ها مي‌بينيم كه همه راجع به قيمت دلار، موبايل، زمين و خانه و... صحبت مي‌كنند، وقتي از من سوال مي‌شود، خيلي راحت مي‌گويم من نمي‌دانم و اطلاعي ندارم، زيرا نه سكه و دلار دارم و اگر هم داشته باشم، فرض مي‌كنم ندارم. دليل اين صحبتها از ناداني است و به همين دليل سخني نمي‌گويم و اجازه نمي‌دهم اين صحبت‌ها ادامه پيدا كند، زيرا حتي گوش دادن اين گونه حرفها، باعث يأس و نااميدي مي‌شود. معمولاً افرادي كه مرتب هر شب اخبار گوش مي‌كنند، يك حالت مأيوسي دارند، زيرا هيچ وقت خبرهاي خوش نمي‌دهند، مثلاً تابحال نشده بگويند كنگره 60 در اين ماه، 1000 نفر رهايي داشته است، يا سروج در اين هفته دو نفر رهايي داشته است، اينها را نمي‌گويند فقط از قتل و غارت و جنگ و گراني و... مي‌گويند، آنگاه من شنونده فكر مي‌كنم دانايي‌ام بالا مي‌رود، نه، تازه بيشتر ضعيف مي‌شوم، زيرا انرژي از دست مي‌دهم.

براي همين گفته مي‌شود سرلژيونها و كساني كه در لژيون خدمت مي‌كنند، بيهوده براي كسي كه نمي‌خواهد درمان شود، وقت نگذارند، دلسوزي نداريم، زيرا انرژي شما گرفته مي‌شود و نمي‌توانيد يك نفر ديگر را بسازيد. ساختن زماني اتفاق مي‌افتد كه انرژي ساختن را داشته باشيم. وقتي انرژي خود را روي كسي بگذاريم كه هيچ رقم نمي‌خواهد، انرژي خود را هدر داده‌ايم و ديگر نمي‌توانيم يك نفر ديگر را بسازيم. به اين دليل گفته مي‌شود نگران نباشيد اگر كسي با رأي كميته انضباطي ديگر نيايد. اين دلسوزي است، اين عمل سالم نيست. ما تجربه داريم، دلسوزي هم كرديم و نتيجه‌اش هم ديده شده، بارها گفته‌ايم به هر قيمتي نمي‌خواهيم يك نفر را نگه داريم و جذب كنيم كه نرود، مي‌خواهيم كسي كه مي‌ماند، درست درمان شود و درمانش درست باشد. وقتي ذهن و افكار من كه سرلژيون و خدمتگزار هستم، فقط متوجه يك نفر باشد و يا متوجه مسأله خاصي باشد، تمام انرژي من تخليه مي‌شود و ديگر انرژي براي ساختن ندارم و به اين دليل گفته مي‌شود، هر كسي به كار خودش، من چه كار دارم ديگري چه كار مي‌كند.

چرا مي‌گوييم تنها پيوند محبت است كه انسانها را به هم متصل نگه مي‌دارد؟ زيرا احساس كرديم محبت كمرنگ شده است، احساس كرديم اتفاقاتي مي‌افتد كه باعث كنار رفتن محبت شده است. با كنار رفتن محبت، خودبه‌خود منهدم شدن جلسه اتفاق مي‌افتد، زيرا بارها گفته‌ايم از بيرون هيچ كس نمي‌تواند به ما ضربه بزند، اگر ضربه بخوريم، از درون خودمان مي‌خوريم. وقتي نگاه من به ديگري منفي شود، او نسبت به ديگري و همين طور تا آخر اين نگاه‌ها نسبت به هم منفي شود، خورده شدن از درون شروع مي‌شود، مثل موريانه، آنجاست كه ديگر ساختني به وجود نمي‌آيد.

زماني كه ما در جاده سلامت بوديم، از انجيوهاي ديگر هم مي‌آمدند، ما در آنجا بحثي نمي‌كرديم، فقط تقدير مي‌كرديم كه شما محكميد و قوي هستيد و پايبند به تعهدتان هستيد، شما متعهديد به تركي كه كرديد، زيرا نمي‌شد بحث كرد.

همه ما قبل از اينكه با جلسات آشنا شويم، حتي خود من همه چيز را در سوءمصرف مي‌دانستم، از اتم گرفته تا فضا و بيگ بنگ و ..، من يك شب تا صبح فرودگاه ساختم و هواپيما خريدم و... چون آن شب يك خلبان و مهماندار هواپيما مهمان ما بودند، زيرا فكر مي‌كرديم همه چيز را مي‌دانيم. با نادان سخن مگوييد واقعاً يكي از پيامهايي است كه اگر به عمق آن برويم، مي‌بينيم خودمان چقدر نادان بوديم و در اوج ناداني مي‌دانستيم. در اوج سوزاندن زندگي خود و خانواده‌ و اطرافيان. اين پيام به ما مي‌گويد، شما هم سخن نگوييد، اگر اين را بفهميم، ديگر خودمان هم در جايي سخن نمي‌گوييم. براي همين گفته مي‌شود در جلسات بحث سياسي كردن جزء حرمت‌هاست، زيرا ما سياسي نيستيم. ما نمي‌دانيم سياست چيست، همه مردم در همه جا از تاكسي و اتوبوس گرفته تا مهماني و مغازه و... اظهارنظر مي‌كنند، ولي طور ديگري اتفاق مي‌افتد، زيرا هيچ يك از ما با علم سياست آشنا نيستيم.

با همين ناداني وقتي جلسات آمديم، همه را نادان مي‌دانستيم و خودمان را دانا. خودِ من زماني كه تهران مي‌رفتم، همه را محك مي‌زدم با همان چيزي كه در ذهنم بود و واقعاً هيچ كس را قبول نداشتم. پس خودِ ما هم خيلي مواقع نادان هستيم و اين بحث دوطرفه است.

وقتي نادان هستيم و خود را دانا مي‌دانيم، افكارمان بسته است و افرادي كه افكار بسته دارند و محدود به عقايد خاص خودشان هستند، روي افكار و عقايد خود پافشاري مي‌كنند و به آن تعصب دارند. وقتي تعصب دارند، تلاش مي‌كنند القا ‌كنند و چون مي‌خواهند القا كنند، احتمال رنجش، دلخوري و تنفر وجود دارد، به همين دليل گفته مي‌شود با نادان سخن مگوييد و مجادله نكنيد.

هر زمان خواستيد چيزي را القا كنيد، بدانيد نادانيد و از جهالتتان است. چمن، گل و يونجه هر كدام بوي خودش را دارد، من اگر اثرگذاري داشته باشم، خودبه‌خود اثرگذارم، ديگر نياز ندارم فرياد بزنم من اين كار را كردم، من آن كار را كردم، بوي رفتار و كردار من همه جا منتشر خواهد شد و ارتعاشاتي كه از يك نادان و از يك دانا ساطع مي‌شود، حتماً اثرگذار است. زيرا همه انسانها، ارتعاش دارند، حال اگر يك نفر بينش داشته باشد به راحتي ارتعاشات ناداني و دانايي را مي‌فهمد، مثل آب زلال كه اگر يك برگ درخت هم در آن بيفتد، ديده مي‌شود، ولي در آب لجن و گل آلود، يك سطل زباله هم ديده نمي‌شود. من اگر به آن زلالي رسيده باشم كه همان تصفيه، تسويه و تزكيه است، آن موقع همه ارتعاشات را متوجه خواهيم شد. وقتي كسي صحبت مي‌كند ارتعاشي كه از او ساطع مي‌شود را مي‌بينم، كف‌بين و رمال و فال‌بين نيستم، ولي ارتعاشات اثر مي‌گذارد، فقط بايد زلاليت باشد تا بدانيد پشت حرف كسي كه با شما صحبت مي‌كند، چيست.

هيچ وقت تلاش نكنيد آدم نادان را راهنمايي كنيد. زيرا از شما متنفر خواهد شد. شما دلتان برايش مي‌سوزد، كمااينكه تمام خانواده‌هايي كه اينجا مي‌آيند، مي‌خواستند عزيزانشان را راهنمايي كنند، اما چه اتفاقي افتاد؟ تنفر ايجاد شد. پس ما تجربه داريم. نه وقت بگذاريم و نه حرفي بزنيم. زيرا اگر صحبتي بشود، انتظارات و توقعات نامعقول‌تري از او مي‌بينيم.

دليل تنفر نادان از ما زماني كه او را راهنمايي مي‌كنيم اين است كه در ذهنش، خودش را برتر مي‌بيند و آن برتري طلبي و برترديدن مانع درك صحبت طرف مقابل مي‌شود. خيلي از زن و شوهرها و خانواده‌ها نمي‌توانند با هم حرف بزنند و گاهي اصلاً بلد نيستند با هم حرف بزنند، زيرا هر دو طرف خودشان را دانا مي‌دانند. به نظر من كسي كه مي‌خواهد ازدواج كند، همسري انتخاب كند كه بتواند پنجاه سال با او حرف بزند. زيرا من هستم كه در زندگي بايد با همسرم صحبت كنم و حرف بزنم. ياد گرفتن حرف زدن و گفتگو نه بگومگو، زيرا در بگومگو دو طرف خود را دانا مي‌دانند و مي‌خواهند به طرف مقابل القا كنند و نمي‌توانند با هم حرف بزنند، اگر با اين ديدگاه ازدواج كنيم، موفق مي‌شويم ولي اگر غير از اين باشد،......

اگر كسي صادقانه در باطن و درون خود اعتراف كند كه يك انسان نادان است، آن موقع آموزش مي‌گيرد. آموزش را در همه جا مي‌توان گرفت، از روشن كردن راديو گرفته تا رفتن به يك مغازه، يا تاكسي يا اتوبوس يا نوشته روي يك ديوار، آن موقع ديگر دنبال آموزش نيستيم، آموزش ما را مي‌گيرد. مثل اينكه در ماه مبارك رمضان روزه ما را بگيرد نه اينكه ما روزه را بگيريم. اگر به جايي برسيم كه باطناً در جايگاه خود بدانيم نادانيم، خيلي مسائل حل مي‌شود و از هر چيزي آموزش مي‌گيريم، زيرا وجودمان آموزش‌پذير مي‌شود.

تغيير دادن افكار نادان بسيار سخت و زمانبر و شايد غيرممكن باشد. دوستاني كه به ما فشار مي‌آورند كه براي فلاني كه درگير اعتياد است كاري بكن، از ناداني‌شان است. مهندس دژاكام هم عزيزترين كسشان را نتوانستند درمان كنند، درگير اين قضيه هستند و بارها گفته‌اند، اينكه همه انتظار دارند من نوعي براي فردي از اقوام كه دچار اعتياد است، كاري بكنم، ناشي از ناداني آنهاست. هيچ‌گونه بحثي هم نمي‌توان كرد، زيرا آنها معتقدند ما عمداً كاري نمي‌كنيم، براي همين دركتاب نوشته شده وقت خود را كه همان زمان است در خصوص كارهاي بيهوده چه براي انسان و چه غير آن تلف ننماييد. ما فقط مي‌توانيم بگوييم من توانش را ندارم، زيرا بيش از آن حرف زدن، حرف مي‌آورد.

انسانها از نظر فهم و شعور، در رتبه‌هاي متعدد و متفاوتي قرار دارند، همه انسانها يك جور فكر نمي‌كنند و اين دليل بر اين نيست كه ما شعور داريم و ديگران ندارند، نگاه ما با نگاه ديگران متفاوت است. خيلي از عزيزان نسبت به جلسه تعصب داشتند و اين مي‌شود دفاع بد از جلسات. و جلسات را خراب كردن. آن موقع كوچكترين حركت نادرستي كه از يك فرد عضو جلسه، باعث تخريب مي‌شود. بهترين دفاع اين است كه اثر داشته باشيم. گل محمدي، گل رز و... بو را از خودشان منتشر مي‌كنند، ما با رفتار و كردارمان مي‌توانيم از جلسات دفاع كنيم. وقتي ما آمديم و درمان شديم، چه كار داريم به ديگران بگوييم جلسات ما بهتر است و ما بهترينيم و بدتر اينكه اين را جايي مطرح كنيم كه اصلاً جلسات ما را نمي‌شناسند. وقتي به نوع نگاه خود مسلط باشيم، اگر سوالي از ما پرسيدند در حد توان جواب مي‌دهيم و اگر نتوانستيم مي‌گوييم نميدانم.

زمان براي ما حكم طلا دارد، زيرا زمان است كه ما را از مفرغ به طلا مي‌رساند،‌ از ضدارزشي به ارزش مي‌رساند، هيچ كدام از ما مصرف‌كنندگان يك روزه و دو روزه و يك هفته و دو هفته‌اي الاني كه هستيم، نشديم، زمان برد. آن روز كه مهندس دژاكام اينها را در كتاب 60 درجه نوشتند، نمي‌دانستند چه اتفاقي مي‌خواهد بيفتد. فقط در اين مسير مي‌رفتند، حالا زمانش كي حادث شود، واقعاً نمي‌دانستند حركتي انجام شده بود و زمان را در آن قيد مي‌كنند كه نگران زمان نباشيد، بالاخره خواهد رسيد.

مطلب دوم اينكه با مهارت در طول زمان به جايي برسيم كه چند كار را با هم انجام دهيم. توانايي‌هايمان را به جايي برسانيم كه محدود به يك چيز نباشد. يكي از مهارتها در سفر دوم حفظ سلامت جسم است. كساني كه تغذيه و سلامتي جسم را رعايت مي‌كنند، مسأله دوست داشتن خودشان و نمردن نيست. من از خودم مي‌گويم كه وقتي دكتر به من توصيه‌اي مي‌كند موبه‌مو طبق دستورات او عمل مي‌كنم، زيرا بايد جسم خود را حفظ كنم. وقتي جسم سالم شد، تفكر سالم مي‌شود. آن موقع است كه تشخيص مي‌دهيم نادانيم يا داناييم. آن موقع است كه مي‌فهميم در كدام جايگاه ناداني و دانايي قرار داريم، قرار نيست با خواندن دو كتاب و گوش دادن دو سي‌دي‌ اظهارنظر كنيم و فكر كنيم دانا شديم و فهميديم، اگر جسم سالم باشد، اين عيار را مي‌سنجيم.

آن كس كه بداند و بخواهد كه بداند/ خود را به بلنداي سعادت برساند

اين كلام حضرت رسول است كه ز گهواره تا گور دانش بجوي، كسي كه آموزش مي‌گيرد و سقفي براي آموزش قائل نيست، مطئمناً‌ هميشه در سعادت زندگي مي‌كند.

آن كس كه بداند و نداند كه بداند؛ خيلي از ما به خاطر ضعف شخصيتي و ترور شخصيت خودمان،‌ مطلبي را مي‌دانيم ولي آن شهامت را نداريم كه صحبت كنيم، آنجاست كه گفته مي‌شود با كوزه‌ي آب است، ولي تشنه آب است، زيرا نمي‌تواند از دانايي‌اش استفاده كند.

آن كس كه نداند و بخواهد كه بداند/ جان و تن خود را ز جهالت برهاند

كسي كه نمي‌داند و مي‌خواهد بداند، روح و روان خودش را از جهالت نجات مي‌دهد.

آن كس كه نداند و نداند كه نداند/ در جهل مركب ابدالدهر بماند

اين افراد زياد هستند و واقعاً نمي‌خواهد بدانند و نخواهند هم دانست.

آن كس كه نداند و نخواهد كه بداند/ حيف است كه چنين جانوري زنده بماند

به اين دليل گفته مي‌شود بيهوده وقت خود را براي كسي نگذاريد، در جلسات بنشينيد و آموزش ببينيد، مخصوصاً خدمتگزاران بايد در هر جلسه حضور داشته باشند، زيرا مي‌تواند يك كلمه به دانايي‌شان اضافه ‌شود و آنجا بتوانند ساختن را تشكيل بدهند و تشخيص بدهند چه كسي اهل ساخته شدن است و چه كسي نيست و بيهوده انرژي شان را تلف نكنند.

دوستاني كه در اين زمينه مشاركت كردند و يا برداشتشان را گفتند:

مسافران: نصراله- حسين س- محمدپورحسين- عليرضا ر- حسين ن- مجيد-

همسفران: غفاري- سبحاني- كشاورز- ياراحمدي- قاسمي- احمدي-

 

مسئول نظم این کارگاه آموزشی:

مسافر اسماعیل

ankaskenadanad1

 

دیدگاه‌ها

0 #7 انکس که نداندهمسفر یاراحمدی 1399-09-15 18:44
تشکر میکنم از استاد گرامی ،جلسه بسیار اثر گذار بود ،برداشت من این است که تلاش برای القا دیدگاهم به دیگران خودش نوعی نادانیست پس دانسته هایم را برای خودم نگه دارم و در انرژی درونی ام صرفه جویی کنم و ان را بیهوده برای کسی که نمیخواهد تغییر کند هدر ندهم ،انرژی ام را برای ساختن درون خودم و کسانی که خواهان تغییر هستند بگذارم
-1 #6 با نادان سخن نگوییدمسافر جلال 1399-09-15 12:45
با سلام و خدا قوت خدمت کمیته آموزش و استاد عزیز
ممنون بابت انتخاب چنین دستور جلسه ای
پایبندی و سر بلند باشید
-1 #5 بانادان سخن مگوهمسفردوستی 1399-09-14 11:48
باسلام وخداقوت خدمت استادبرداشت من ازاین موضوع انسانهای نادان نمیداندولیروی صحبت خودشون پافشاری می کنندوانرژی طرف مقابل رامی گیرندومارادلسردمیکنند
0 #4 پاسخ: با نادان سخن مگوييدهمسفرسبحانی 1399-09-14 10:16
با سلاو برداشت من این است مشک ان است که خود ببوید ان انکه عطار بگوید دانا کسی هست که می داند وباز هم می خواهد که بداند چون هر چه که بدانیم باز هم نادانیم ممنون ار استاد بزرگوار
0 #3 بانادان سخن مگوییدهمسفردوستی 1399-09-14 00:26
باسلام وخداقوت خدمت استادبرداشت من ازاین موضوع نادان انسان رادلسرمیکندوانرژی طرف مقابل رامیگیرد
0 #2 آنکس که نداندمسافر حسن 1399-09-13 13:00
با تشکر از استاد که موضوع را به خوبی عنوان کردند
0 #1 پاسخ: آنکس که نداندمحسن 1399-09-12 17:36
با تشکر از استاد.برداشت:من باید به این درک وفهم برسم که هر کسی را به اندازه درک وشعور او با او بحث کنم و وقتی دیدم که آن شخص از فهم پایینی برخوردار است اصلآ با اووارد گفتگو نشوم چون از من انرژی میگیرد وباعث منفی گرای ودلسردی من میشود

Comments are now closed for this entry

آخرین اخبار

ورزش سروج