انسانها با ارتباط داشتن با يكديگر، نيازمنديهاي خود را تأمين و برطرف ميكنند و اين ارتباطات بر اساس نيازمنديها انواع مختلفي دارد. ارتباطي كه ميتواند نيازمندي ما را به شادابي و طراوت در زندگي تأمين كند و ذهن را از درگيري و آلوده بودن خالي كند، ارتباط سالم است كه اين ارتباط سالم نياز به يك پيش زمينه دارد و آن اين است كه آداب معاشرت را بدانيم. يعني بلد باشيم با ديگران چگونه معاشرت كنيم و در اين معاشرت بايد به سه پارامتر توجه داشته باشيم: 1- تشكر 2- معذرتخواهي 3- قدرداني
موضوع كارگاه آموزشي سفر دوم: آن چيزي هستيم كه فكر ميكنيم
استاد: جناب آقاي مفتون
تاريخ: سهشنبه 99/12/12
«توانستن و ميشود»
حدود 7 روز بعد از زماني كه آقاي مهندس درمان شدند و به قطع دارو رسيدند، گفتند «توانستن و ميشود»، اين جمله خروجي اين جمله زيرساختي است كه «ميتوان و بايد»وقتي بايد در ذهن آمد، خروجي آن ميشود «توانستم و ميشود»
اگر اين جمله را درك كنيم، متوجه ميشويم تصويرهاي ذهني كه ما در ذهن ميسازيم انجام ميشود. به جاي اينكه بگوييم نميتوانم، نميشود و نميگذارند، بگوييم «ميتوان و بايد» تا جمله «توانستن و ميشود» عينيت يابد. پس براي هر اقدام و حركتي ابتدا بايد زيرساخت ما «ميتوان و بايد» باشد.
تمام هستي طوري خلق شده كه همه نسبت به هم در كائنات نيازمند هستند. انسان كه اشرف مخلوقات است، بالاترين نوع نياز را دارد. ابتداي تولد نيازهاي اوليهاي مثل نياز به آب، هوا، غذا و به مرور زمان با رشد نياز به آموزش، تفريح، شادي، غم و... پيدا ميكند و اين نيازها تا آخر با انسان است. پس همه انسانها در نيازمندي با هم مشترك هستند و هيچ كس نيست كه نيازمند نباشد. ولي نكته مهم اينجاست كه اين نيازمندي چگونه تأمين ميشود؟
انسانها با ارتباط داشتن با يكديگر، نيازمنديهاي خود را تأمين و برطرف ميكنند و اين ارتباطات بر اساس نيازمنديها انواع مختلفي دارد. ارتباطي كه ميتواند نيازمندي ما را به شادابي و طراوت در زندگي تأمين كند و ذهن را از درگيري و آلوده بودن خالي كند، ارتباط سالم است كه اين ارتباط سالم نياز به يك پيش زمينه دارد و آن اين است كه آداب معاشرت را بدانيم. يعني بلد باشيم با ديگران چگونه معاشرت كنيم و در اين معاشرت بايد به سه پارامتر توجه داشته باشيم: 1- تشكر 2- معذرتخواهي 3- قدرداني
وقتي ياد گرفتيم سپاسگزار كائنات باشيم، خودبهخود از خودمان هم سپاسگزار ميشويم و وقتي از خودمان سپاسگزار شديم، از ديگران هم تشكر ميكنيم. زماني از خودمان سپاسگزار ميشويم كه فرامين را اجرا كنيم و براي همين تأكيد بر اجراي فرامين الهي است. همچنين اگر ما مجبور به عذرخواهي از كسي شويم، ارزش عذرخواهي كه خودمان داشته باشيم، را ندارد. اين نقش بازي كردن است.
گاهي به يك چيزهايي عقيده داريم كه درست نيست. عقيده، از عقد ميآيد. وقتي چيزي براي ما عقيده شد، يعني خودمان را به آن بستهايم. با توجه به اعتقاد يك چيز براي ما درست است و يا نيست و بر طبق آن قضاوت ميكنيم. قرار نيست هر صحبتي را بپذيريم ولي اگر به بطن موضوع برويم، متوجه ميشويم كه خيلي از آموزشها فرامين الهي است. بارها گفته شده آموزشهاي كنگره و سروج، الهي است نه عقيدهاي. مثلاً بارها و بارها از مرگ صحبت شده كه مرگ يك تولد ديگر است و اولين كسي بود از بين پيامبران اولوالعزم كه اين صحبت را بيان كردند، حضرت عيسي مسيح(ع)بودند، پس پايه و اساس اين صحبتها از آنجاست.
خيليها در ذهنشان موج منفي است كه چرا اين طور است و چرا آن طور نيست، در قالب ذهني ما هر آن چيزي كه شدني باشد، ميشود. ولي اگر چيزي در قالب ذهني نشدني باشد، مطمئناً هيچ گونه حركتي نميتوانيم داشته باشيم. اگر نگاه مثبت باشد، با كوچكترين كمكي ميتوانيم تأثيرگذار باشيم و به پيشرفت كار بركت ميدهيم. ولي اگر بخواهيم حركتي كنيم كه ديده شويم بدانيم از قالب ذهني ما نشأت ميگيرد.
هيچ چيز آسان به دست نميآيد، سخت است. نابرده رنج، گنج ميسر نميشود// مزد آن گرفت، جان برادر، كه كار كرد. بايد تلاش كنيم، كار كنيم، وقتي نگاهمان از اول اين بوده كه بايد و ميتوان، آنكه بايد بشود، ميشود.
كساني كه سختي كشيدند و از تاريكي به روشنايي برگشتند، آنها خيلي داناتر و عاقلانهتر رفتار ميكنند. اين جمله، آيه شريفه «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» را عينيت ميدهد. حتي بعضي افراد خداوند را قبول ندارند ولي وقتي كمكم اينها را ميشنوند، متوجه ميشوند، چيزي هم هست.
هفته گذشته راجع به آرامش در زندگي صحبت شد. كساني به آرامش در زندگي ميرسند كه به اندازه نيازشان تلاش كنند. آرامش ذهني آن است كه به اندازه نياز بفهميم، آموزش بگيريم، حركت كنيم و تلاشمان اين باشد كه نيازمان را برطرف كنيم نه فراتر از آن. اگر اين اتفاق بيفتد، هميشه در آرامشيم و خداوند هم بركت ميدهد. وقتي گفته ميشود انفاق كنيد، يعني مالي را كه ميدهيم ديگر چشممان دنبال آن نباشد. انفاق باعث ميشود اگر مال غيري در مال ما باشد، برطرف شود و برود.
پس تلاش اين است كه به آرامش برسيم. اما چه آرامشي؟ گاهي بعضي افراد رفاه را با آرامش قاطي ميكنند. ماشين خوب، خانه خوب، زندگي خوب، ظاهر خوب، با زبانبازي و چاپلوسي و... امكانات مادي خوب است ولي وقتي داريم تملق ميكنيم، خودمان متوجه ميشويم كه داريم چه كار ميكنيم، و اگر واكنش طرف مقابل نسبت به تملق ما خوب باشد، به تملق نگاهش خوب است نه به خودِ ما. اينها سردرگمي انسانهاست و باعث ميشود ندانيم چه كار داريم ميكنيم و فكر ميكنيم ديگران را دور ميزنيم.
تمام تلاش اين دستور جلسه اين است كه از اين نوع تفكر پرواز كنيم، زيرا ما وقت گذاشتيم، زمان و انرژي گذاشتيم، اين زمان بايد تبديل به پرواز شود، فرمان پرواز زماني صادر ميشود كه از قالبي كه هستيم، بيرون بياييم. با رعايت اين نكات: 1- بدانيم نيازمنديم و 2- بدانيم براي نيازمندي بايد قدرشناس و شاكر باشيم. 3- آداب معاشرت را بلد باشيم و بدانيم با تلخكامي نميتوانيم تأثير مثبت در محيط خود و اطرافيان داشته باشيم و همچنين زبانبازي و چاپلوسي و تملق نكنيم. شايد از يك موانعي عبور كنيم ولي خودمان ميدانيم به خاطر آن است نه شخصيت خودمان. پس محور صحبت اين است كه بدانيم شخصيت ما چيست. اخلاق را حفظ كنيم، اخلاق محور زندگي كنيم. ما كاري نداريم چه كسي ميبيند يا چه كسي ميشنود، آنچه اخلاق حكم ميكند، آن را انجام دهيم. اگر اينها را كاربردي كرديم، نتيجه ميگيريم و در غير اين صورت مطمئن باشيد نتيجه نميگيريم.
«ميتوان و بايد» يك بحث زيرساختي است. خيليها تلاش ميكنند، نتيجه ميگيرند ولي نه به اندازهاي كه ميخواهند، براي همين هميشه ناراضياند. اين دسته از افراد هميشه اهل شكايتند. براي همين انرژي منفي دارند و كارهايشان هم پيش نميرود.
براي آرامش در زندگي، بايد ذهن آرام باشد، ولي وقتي درگير اين باشيم كه ديگران راجع به ما چه ميگويند و چه فكري ميكنند، مرا زشت ميبينند يا زيبا، اينها خودبه خود از بين برنده آرامش مي شود و هيچ وقت هم نتيجه نميگيريم.
اگر دستور جلسه هفته گذشته را فهميده باشيم كه 1- به اندازه نياز آموزش بگيريم، 2- استفاده گر باشيم و 3- سوءاستفاده گر نباشيم، همه دغدغههاي ذهني از بين ميرود و آن موقع راحتتر ميتوانيم فكر كنيم.
اكثراً فكر ميكنند رحمت الهي اين است كه ما وضع مالي مان خوب شود و يا حالمان خوب شود و ... ولي امروز متوجه مي شويم رحمت الهي اين است كه خودمان را بشناسيم و بدانيم چه هستيم. تمام تلاش سفر دوم براي خودشناسي است. اگر همچنان تفكر زائد يا تفكر افيوني باشد، هيچ وقت به خودشناسي نميرسيم. ورود يك مسافر از سفر اول به سفر دوم، يومالفصل است. يعني يك فصل تمام شده و فصل ديگر آغاز شده است. اگر قرار باشد همان طور كه بوده باز هم تفكر كند، فقط آرايش و پيرايش كند و تغيير تاكتيك بدهد، يوم الفصل برايش اتفاق نيفتاده است. يوم الفصل آن زمان است كه جنس ما عوض شود. اگر آهن بوديم و جذب آهنربا ميشديم، الان مفرغ شويم، مفرغ ارزانترين فلز آلياژي است، وقتي مفرغ شديم، جذب آهنربا نميشويم، ولي خدمت و سودي هم به ديگران نميرسانيم. بعد بالاتر برويم، بشويم مس، برنج برنز و... نهايتاً مثل جناب مهندس بشويم طلا، آن وقت ديگر هيچ وقت جذب آهنربا نميشويم و دمادم به ديگران خدمت ميرسانيم. براي همين همه تلاش براي اين است كه يك نفر درمان شود.
ما حتي در جشنهاي رهايي جناب آقاي طاهرزاده و ديگر عزيزاني كه از نيروي انتظامي و ديگر ارگانها ما را حمايت كردند، را دعوت ميكنيم، زيرا اگر اين عزيزان روزهاي اول پشتيبان و مدافع ما نبودند، اجازه جلسه به ما داده نميشد و همه اينها در درمان شدن يك نفر دخيل هستند و زماني اينها را متوجه ميشويم كه به شناخت خويش برسيم و براي همين تأكيد به خودشناسي ميشود، آن موقع از همه چيز قدرشناس ميشويم. حتي از راه رفتن در يك خيابان خراب كه در بر اثر باران گلآلود شده، شاكريم.
ما آمده ايم زندگي كنيم، ولي اكثراً تلاش ميكنيم كه درآمد ما بالا برود، و اين چيزي غير از تنش و درگيري براي ما ندارد و لذتي از زندگي نميبريم. حتي اگر بدهكاريم بايد زندگي خود را بكنيم. به اندازهاي بايد كار كنيم كه رفع نيازمان باشد. كار اندازه دارد. مهم اين است كه چقدر زندگي ميكنيم و چقدر از زندگي مان لذت ميبريم.
انسانها همه دو چهره دارند، خوب و بد، ما هستيم كه با خوب بودنمان خوبها را و با بد بودنمان بدها را جذب خود ميكنيم. اگر گرفتار انسان كلاهبردار و بيانصاف ميشويم، بدانيم بخشي از آن در وجود خودمان است. براي اينكه سر ماكلاه نگذارند، بايد قد خود را بلند كنيم. پس هر چيزي اطراف خود ميبينيم، بدانيم بخشي از آن در خود ما هست. كمااينكه مسافران تجربه دارند كه در زمان سوءمصرف با كساني معاشرت داشتند كه به جز ضرر و زيان و... چيزي نبودو الان آن افراد را انتخاب نميكنند و با آنها رفت و آمد ندارند، زيرا اينها به طور نسبي در خودتان كمتر شده است.
ميتوان و بايد را بايد سرلوحه كارهايمان قرار دهيم ولي نه با زيرساخت منفي، آن موقع هيچ وقت نتيجه مثبتي عايد ما نميشود. ميتوان و بايد تلاش است، تلاش هم بار مثبت دارد. رعايت فرامين الهي و قوانين الهي، هدايتگر ما هستند. ميتوان و بايد بار مثبت دارد و درجهت مثبت استفاده ميشود. مثلاً اگر در سفر اول درست مسير را نرويم، به خاطر دغدغهها و شلوغيهاي ذهني خود را دور بزنيم، سفر پيش نميرود، ولي وقتي فرد به جايي برسد كه با ديدن الگوها بداند ميتواند، آنگاه قوانين الهي او را حمايت ميكند. بارها گفته شده اگر انگشت اشاره خداوند به سمت كسي باشد، نتيجه ميگيرد، معني اش اين است كه قوانين الهي هدايتگر ماست و اگر اين هدايتگري نباشد، موفق نخواهيم شد.
اگر قدرشناس باشيم، باعث ميشود ديگران به ما احترام بگذارند و خودبه خود محترم ميشويم. اين چيزها خريدني نيست. زماني محترم ميشويم كه به ديگران احترام بگذاريم. احترام را شناخته باشيم و برايمان فرقي نكند چه كسي است. وقتي محترم شديم، خودبهخود اميدوار ميشويم. به زندگي، به هستي، چون ميبينيم همه با ما خوب رفتار ميكنند. كساني كه نااميدند و منفي فكر ميكنند، احترام نميگذارند و از ديگران انتظار و توقع دارند، ديگران را مقصر ميدانند و مشكل ميبينند، در صورتي كه مشكل خود شخص است. اغتشاشات ذهني و احترام نگذاشتن به قوانين، محترم بودن ما را زير سؤال ميبرد، زيرا خودمان بياحترامي را شروع كرديم.
براي رسيدن به زندگي سالم و متعادل، بايد زندگي معنا داشته باشد. معنا داشتن زندگي با اجراي قوانين هستي و فرامين الهي و احترام گذاشتن به آنهاست؛ اگر بخواهيم معاملهگرانه نماز بخوانيم، روزه بگيريم، اينها ديگر عبادت نيست. طبق كلاماله عبادت آن است كه پرهيزكار و متقي شويد. پس احترام گذاشتن به فرامين الهي يعني نماز بخوانيم براي پرهيزكاري نه چيز ديگر.
دوستاني كه در اين زمينه مشاركت نمودند:
مسافران: عليرضا ر- آقامهدي- حسن- عباس ج- شهاب- حسين ويلا- عليرضا-
همسفران: نوروزي- حبيبفر- دوستي- سبحاني-
مسئول نظم اين كارگاه آموزشي:
مسافر مختار
دیدگاهها
باتشکر از کمیته اموزش تفکر سروج